با توجه به اينكه مرتضاي عزير واسه فوت زن بنبامين سال گذشته آهنيو خونده بود بد نيست منم با شعر زري كه واسه چهلم مرتضاي عزير سرروده ام يادي از اون بزرگوار بكنم
اي دل ديوانه بس كن ؛ عاقبت بالش شكست
آن پرنده بال پروازش شكست
در سكوتي سخت فرياد كشيد
ناگهان خاموش شد بندش گسست
اين فلك رحم به جوانيش نكرد
پير شد ؛ زد بر گلو ؛ نايش شكست
آن پرنده بال پروازي بساخت
رفت ؛ در آغوش دنياي خيال
چون خدايش را بديد ؛آرام رست
اي دل ديوانه ؛ زاري نكن
مرتضي رفت و صدايش خاطرست
با صدايش زنده مي ماند؛ مرد
چون صدايش ؛ زندگي مي داد و بس
9 ديماه 1393- الميرا مشعوفي – كرمانشاه
با توجه به اينكه مرتضاي عزير واسه فوت زن بنبامين سال گذشته آهنيو خونده بود بد نيست منم با شعر زري كه واسه چهلم مرتضاي عزير سرروده ام يادي از اون بزرگوار بكنم
اي دل ديوانه بس كن ؛ عاقبت بالش شكست
آن پرنده بال پروازش شكست
در سكوتي سخت فرياد كشيد
ناگهان خاموش شد بندش گسست
اين فلك رحم به جوانيش نكرد
پير شد ؛ زد بر گلو ؛ نايش شكست
آن پرنده بال پروازي بساخت
رفت ؛ در آغوش دنياي خيال
چون خدايش را بديد ؛آرام رست
اي دل ديوانه ؛ زاري نكن
مرتضي رفت و صدايش خاطرست
با صدايش زنده مي ماند؛ مرد
چون صدايش ؛ زندگي مي داد و بس
9 ديماه 1393- الميرا مشعوفي – كرمانشاه