زن و مرد دارای دو روحیه پنهان هستند. در وجود زن ها، هم روحیه زنانه وجود دارد و هم روحیه مردانه و در مردان نیز روحیه مردانه و زنانه وجود دارد. عمل و عکس العمل هر زن و مردی به چگونگی رشد و تحول این روحیات بستگی دارد.

به طور طبیعی روحیه مردانه در مردان حالت قالب دارد و در زنها روحیه زنانه، که این موجب می شود آنها در یک حالت تعادل و طبیعی باشند، اما بعضی مواقع به دلایل گوناگون این حالت تعادل دچار اشکال و نقش احساسات و عواطف در انها وارونه می شود، که این حالت عدم تعادل با علائم مختلفی بروز می کند.

در مقاله” نقش های وارونه یک مرد” به حالت عدم تعادل مردان و وارونگی نقش احساسات و عواطف آنها پرداختیم، حال در این یادداشت، قصد داریم به بررسی اشکال در تعادل روانی زنان و اثرات آنها بر رفتار آنان اشاره نمائیم.

وقتی تعادل روحیات روانی زنان به هم می خورد!

احساس خستگی مفرط و یکنواختی زندگی و همین طور بروز مشکلات متعدد در زندگی، تمایل به صحبت کردن که از خصوصیات زن هاست را کم می کند و رفته رفته آنان توان حل مشکلات روزانه خود را از دست داده و بدون این که خود بخواهند به سمت عدم تعادل پیش می روند.

علائم متعددی نشان دهنده این عدم تعادل است که می توان به طور خلاصه به علائمی چون ذیل اشاره کرد:

احساس مسئولیت غیر اصولی برای حل مشکل خانواده و کار مفرط : زمانی که روحیات زنانه زن ها تقویت و حمایت نمی شود انها برای گریز از دل زدگی شوهرشان و ترس از طلاق، ناخودآگاه به سمت جنبه مردانه خود و ابراز تمایلات مردانه پیش می روند. آنان به عاقلانه رفتار کردن خویش مفتخرند، بنابراین شدیدا کار می کنند و نیازهای زنانه خود را برای حل مشکلات خانه و خانواده پنهان می کنند. تصور غلط این زن ها این است که نیازها و حساسیت های زنانه، و احساس زن بودن و زنانه رفتار کردن ناخوشایند است. این گونه زن ها دائما با خود درگیر هستند و روحیات زنانه خود را پس می زنند.آنها دوست دارند به جای ظریف و زنانه رفتار کردن، در غالب رفتارهای مردانه، خشک، خشن و نفوذ ناپذیر شوند و همین طور می خواهند به جای وابستگی به شوهرشان، تمایل به استقلال داشتن را تجربه کنند. آنها تا جایی در این عدم تعادل و افراط گویی پیش می روند که حمایت مردها را به باد تمسخر می گیرند، و… در صورتی که این حمایت مردها می باشد که حامی و حمایت گر همیشگی آنها است.

تمایل به این که همسرشان پرحرفی کند: واکنش دیگر زن ها نسبت به عدم تعادل خود این است که مایلند همسرشان بیشتر از آنها حرف بزند و احساساتش را با زنش در میان بگذارد. این دقیقا نقشی است که زن ها در حالت تعادل باید برعهده داشته باشند. این گونه زن ها بیشتر تمایل دارند تا شوهرشان زنانه رفتار کند، زیاد حرف بزند، سفره دل بگشاید و درد دل کند. آنها احساس می کنند که با زنانه رفتار کردن مرد، امنیت خود را به دست می آورند و از این راه خود را راضی و خشنود می کنند. این تمایل زن یعنی زنانه رفتار کردن مرد و کاهش خشونت در او به این معنی است که نیاز اصلی، جانشین نیاز دیگری شده است و تمایل خودشان به زنانه برخورد کردن را آشکار نمی سازند.

احساس خستگی بسیار و در نتیجه پرخوری: واکنش غیرطبیعی دیگر نسبت به ارضاء نشدن روحیه زنانه پرخوری است. خوردن می تواند آسان ترین راه برای تامین کمبود عشق و علاقه باشد. زن ها می توانند با غذا خوردن، موقتا احساس استرس، ناامنی و ترس را در خود سرکوب کنند. احساسی که از روحیه زنانگی آنها سرچشمه می گیرد. زن ها کم و بیش می توانند با پرخوری نیاز رسیدگی به روحیه زنانه خود را برطرف کنند یعنی در واقه با واکنش جانشین سازی می توانند نیاز اصلی خود که نیاز به عشق، محبت و همدردی است را با پرخوری پر کنند. البته نیاز به پرخوری برای مدت کوتاهی نیاز به عشق را برآورده می سازد و زن آن قدر تشنه می ماند تا نیاز او برای عشق برآورده شود و احساس آرامش در او به وجود آید. زن ها گاهی تا اندازه ای خود را فریب می دهند که به شادی و خوشحالی غیر طبیعی و ساختگی خود دل می بندند و ظاهرا نشان می دهند که تمامی نیازهای آنها برآورده شده است.

مردان، برای مبارزه با این عوارض، چه باید کنند؟!

تمامی این واکنش ها به علت مشاهده نکردن حمایت مورد نیاز از روحیه زنانه می باشد. بنابراین یک زن احساس می کند که مجبور است از روحیه ظریف زنانه خودداری کند و به سمت رفتار مردانه کردن گرایش پیدا کند. او فکر می کند که با این کار می تواند توجه شوهر خود را به خویش جلب کند و موجب حمایت شوهر از او شود، در حالی که با چنین رفتاری وضعیت به وخامت بیشتری دچار می شود. مردها باید کمبود های همسر خود در این زمینه توجه کنند و با حمایت های بی دریغ خود حس زنانگی را در آنها تقویت کنند و انان را از گردابی چنین مهلک نجات دهند. در چنین شرایطی یک مرد باید با تمام وجود زنش را درک کند و متوجه باشد که ممکن است زنش به کمی استراحت و تنها ماندن احتیاج داشته باشد، تا آمادگی و تعادل لازم را برای زندگی به دست آورد. به عنوان مثال اگر وقتی زنی به خاطر کار خسته کننده و مفرط رنج می برد و احساس کسالت می کند، تنها راه چاره حمایت صادقانه شوهر از اوست. شوهر باید در چنین شرایطی او را تحت حمایت بی دریغ خود قرار دهد و نیازهای عاطفی و روانی او را تا حد امکان برآورده سازد تا زن بداند که همسرش به خاطر عشق به او از هیچ کوششی فروگذاری نمی کند.

 

منبع : انجمن عروسانه