آیا شوهر شما رفتار بچگانه دارد ؟

من یک خانم ۳۲ ساله هستم ۱۰ سال رفتار بچگانه شوهرم و تحمل میکنم از بس تحمل کردم دیگه فشار های زیاد اعصابمو داغون کرده یه مدت قرص اعصاب میخوردم از دست بی مسئولیتش

خلاصه بعد ۱۰ سال زندگی تصمیم گرفتم رو پای خودم باشم شوهرم ۱۰ تا کار عوض کرد زندگی ۱۰ سال درجا میزنه تمام دوستان و آشناها مون خسته شدن میگن چرا به خودتون نمیان
منم با سابقه خیاطی که داشتم تصمیم گرفتم کارگاه مانتو بزنم و شوهرم و تو آین کار آوردم حالا که یک سالی تقریبا گذشته یه خورده از کار رو یاد گرفته خیلی گنده گنده حرف میزنه با این که کار بعضی موقع ها خراب میکنه بازم غرور بی جاش بهش اجازه نمیده قبول کنه خیلی خسته شدم از دستش همش مثل بچه ها رفتار میکنه تو کارگاهی که خودمون دو نفری هستیم یک سره با لباس زیر هر چی هم بهش میگم بچه پنج سالش شده پیش بچه اینجوری نباش که دختر زشته حالیش نمیشه خودشو میزنه به نشنیدن
هر موقع حرفی میزنم به نفعش باشه گوش میده نباشه زود گوشی شو اهنگ میزاره صداشم بلند میکنه
بار ها شده ۱۲ تا ۱۳ ساعت پای کار بودم تا میگم خسته شدم بریم؟ بخوابیم داره ساعت ۱ شب میشه مثل بچه ها قهر میکنه داد میزنه
اصلا نمیفهمه من که یک خانم هستم در توانم نیس بیشتر از این کار کنم اما متاسفانه اصلا حالیش نمیشه
بارها بهش گفتم ازت جدا میشم انقد به دست و پام میفته و میگه غلط کردم که حال خودم بد میشه

دیگه بریدم
یه خانم یا آقا میداد برای چرخکاری از بس شوهرم بچس طرف فرار میکنه
نگاه نمیکنه؟ پیش کی هست تا یه حرفی بهش میگم زود جواب مو میده من خیلی سعی میکنم تو جم باهاش خوب رفتار کنم اما اون حالیش نمیشه پیش هر کس و ناکسی داد میزنه عصبانیتش و نشون میده جوری که شخص مقابل به خودش میگیره فک میکنه به خاطر اون طرف همچین عملی انجام داده

بخدا دیگه خسته شدم میخواستم ثواب کنم کباب شدم
کار کردن شده وظیفیم تا یک روز کمتر کار کنم اعصابمو خرد میکنم

تو رو خدا اگه کسی راه حلی داره کمکم کنه خواهش میکنم

من مرد ۲۸ ساله ای هستم.
۸۰ کیلو وزن دارم و بیبی فیس هستم.
صدای من نازک است و حتی در هنگام خشم انگار کودکی ۱۲ ساله حرف میزند.
ادای کلماتم بسیار سریع هستند.
به نحوی که بعضا مخاطبم متوجه نمیشود.
همیشه عقده داشتن قاطعیت را داشتم ولی هیچ کس از من حساب نبرد.حتی کودک ۴ ساله من.
من را کتک میزند و هر قدر هم که تنبیهش میکنم فایده ای ندارد.
پدرهایی را دیدم که فقط با نگاه کار میکنند.
زنم هیچ حسابی از من نمیبرد.
متاسفانه شغل من بیشتر در منزل هست و خانم کارمند.البته درآمد من شاید بیشتر هم باشد.
مردها در بیرون با اینکه همسرم سر به زیر است بی توجه به من او را هیز نگاه میکنند.
یک بار یک شماره همراه یکی از همسایه ها درب منزل انداخته بود که با تحقیق فهمیدیم کیست.
متاهل هم بود و دو طبقه بالای ما!!!
در بین فامیل یک کلام از حرفهای من جدی گرفته نمیشود.
دیگر برای تصمیمهایم احدی را در جریان نمیگذارم.
برای کانادا اقدام کردم و ماه بعد آنجا هستم.
تصمیم به راه اندازی کسب و کارم در آنجا کشیدم.
به نظر من ثروت زیاد و زیاد وزیاد رو پوشی است که از طلا روی تمام این زشتی ها را خواهد پوشاند و قدرت دیگر به صورت و صدا و ابهت ظاهری نیست.
پول بنده صاحبش هست و همه بنده پول.
اما جامعه برای من عقده ی سنگینی ساخت که تاوانش را روزی پس خواهد داد.